گاه گاهی سرگی به وبلاگ خودمون میزنم
گاه گاهی سرکی به وبلاگ خودمون میزنم :
و کوشه ی چشمی هم به نظرات دوستان ، و بعضی وقت ها یک جمله ی شیرین از جنوب شهر شهادت ، چنان تشویقم می کند که می خواهم بنویسم ولی با ذهنیات فرصت ندارم خودمونو گول می زنیم و قدر این نعمت را که فاصله ها را از بین برده نمیدانیم .
شنیده ام گویا یکی از معلم شهید دکتر شریعتی می پرسد چرا زود زود حرف می زنی می گویند که فرصت ندارم عمر کوتاه است و حرفم زیاد " وچه خوب حرفها و نوشته ها دارد"
می خواهم به خراسان جنوبی بروم ، کدام راه را انتخاب کنم ، نمی دانم . از کوههای زیبا و سرد آذربایجان بگذرم و دل به دریا بزنم و رخ سر سبز البرز را با آبهای نیلگون خزر سایه زنم و از غرب به شرق بتازم . و بوسه بر آستان آقا امام رضا (ع) بزنم و به سرزمین رستم و سهراب برسم .
یا از جنوب البرز بگذرم و دل در کویر صبور و خاموش اما پر از درد مزینان بزنم و همچون کودکی گستاخ سوتکی بر دهانم بنوازام تا خواب خفتگان را آشفته سازم .
شاید بتوانم برسم به پیش دوستان ،
همه رویایی بود و بهانه ، تا یادی از انصار و عزیزان بکنم .