شهادت رئیس مکتب شیعه و ششمین اخترتابناک امامت و ولایت امام جعفرصادق(ع)رابه همکاران خود در بودجه استان هاتسلیت می گوئیم
اندوهی جانکاه بر تار و پود مدینه چنگ میزند و حُزنی غمانگیز، افلاک را میآشوبد. آسمان سیاهپوش میشود و فوج فوج، فرشتههای عزدار، در نقطهای به نام بقیع، فرود میآیند! و بقیع، با دیده گریان، انتظار ورود عزیزی را به سوگ مینشیند!
در کوچه کوچه یثرب، بوی غربت و یتیمی میوزد! از درها، دیوارها، پنجرهها، ملال و ماتم میبارد! سینهها، داغ بزرگی را به دفترش میکشند و جانها، در آتش مصیبتی عظیم میگدازند! چشمها به خون مینشینند و دستها، بیتابیشان را به سرها میکوبند! شاید بلایی بزرگ نازل شده؟ شاید خورشید نقاب بر چهره افکنده؟
شاید ماه برای همیشه در محاق افتاده؟ یا عرش ترک برداشته، که این گونه آشوب در ذرّات عالم به پا شده است.
بقیع! ای گنجینه دردها و اندوهها، ای نهان خانه اسرار آسمانی!
لب باز کن! از ناگفتنیها بگو! از دردهای نهانت بگو! امشب میزبان کدام عزیزی؟
امشب، کدام بهشت گمشده در تو پدیدار خواهد شد؟ کدام آفتاب، در خاکت طلوع خواهد کرد؟
لب باز کن، مهبط فرشتگان! زیارتگاه قدسیان! آرام جان افلاکیان!
با من سخن بگو! آن چه را که تو میدانی و ما نمیدانیم! از اندوههای بیشماری که جگرت را به آتش میکشد! از زخمهای فراوانی که بر پیکرت نشسته است!
چشم به راهی امشب پایان میگیرد! انتظارت به سر میآید!
میآید ... ، با جگری سوخته از زهر کینه!
ساغرِ جان امام غریب و بزرگ، لبریز از آتش زهر روزگار شده است!
بقیع! آماده باش! بزم پذیرایی بیارای! دیده را فرش راهش کن!
آغوش بگشا! و جسم بیجانِ جان عالم را، در برگیر! آرامتر! که این پیکر مطهر، زخم فراوان دیده است! زخم کینهتوزی دنیا! زخمِ نامردمیها! زخم اسلام نمایان بیدین!
زخم نابرابریها! شقاوتها!
صدای گریه میآید!... صدای ضجه فرشتگان!
بقیع، امشب دوباره، در خاک تو خورشیدی خواهد دمید و ستارهای به آسمان خواهد شتافت!