دکتر شریعتی : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست
که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه
کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آور بود- اینکه
در آن سن و سال، زن داشت. !... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از
خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن
داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم
دخترک کوچک در سر کلاس در جواب معلمش که از او پرسید عجایب هفت گانه را نام ببر ، گفت : به نظر من عجایب هفت گانه جهان عبارتند از : لمس کردن، چشیدن،دیدن،شنیدن،احساس کردن،خندیدن،عشق ورزیدن . پس از شنیدن سخنان دخترک ،کلاس درسکوتی محض فرو رفت .
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی:
اول این که سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم این که در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی!
و سوم این که در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی!!!
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد:
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که می خوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است
و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آن وقت بهترین خانه های جهان مال توست
در یک گاردن پارتی خانم ژولی پایش به سنگی خورد
وبا پشقاب غذا در دستش به زمین خورد، علت زمین
خوردنش کفش جدید ش بود که هنوز به آن عادت نکرده بود.
دوستان کمک کرده و او را از زمین بلند و بر نیمکتی
نشاندند و جویای حالش شدند.جواب داد حالش خوب است وناراحتی ندارد.
مهماندار پشقاب جدیدی با غذا به ایشان داد.
خانم ژولی بعد از ظهر خوبی را به اتفاق دوستانش گذراند
و بسیار راضی به اتفاق همسرش به خانه برگشت.
چند ساعت بعد همسر ژولی به دوستانی که در
گاردن پارتی بودند تلفن کرد و اطلاع داد که
ژولی را به بیمارستان برده اند.
خانم ژولی در ساعت 18 همان روز در بیمارستان
فوت کرد و پزشگان علت مرک را سکته مغزی
A..V.C (Accident vasculaire cöébral)
تشخیص دادند.
روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری!
روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی!
روز مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری !
روز مادر یعنی بهانه بوسیدن
خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد
روز مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن او
که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود روز مادر یعنی
باز هم بهانه مادر گرفتن....
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی /از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی/ /گاهی اگر در چاه مانند پدر آه /اندوه مادر را حکایت کرده باشی /گاهی اگر زیر درختان مدینه /بعد از زیارت استراحت کرده باشی/ /گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا آیینه یی را غرق حیرت کرده باشی/ در سال های سال دوری و صبوری/ چشم انتظاری را شفاعت کرده باشی/ حتی اگر بی آن که مشتاقان بدانند/ گاهی نمازی را امامت کرده باشی/ یا در لباس ناشناسی در شب قدر/ از خود حدیثی را روایت کرده باشی/ یا در میان کوچه های تنگ و خسته/ نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی/ پس بوده یی و هستی و می آیی از راه/ تا حق دل ها را رعایت کرده باشی/ پس مردمک های نگاه ما عقیم اند/ تو حاضری بی آن که غیبت کرده باشی
فراخوانی مسابقه ی کاریکاتور در سایت face book با موضوع "محمد" توجهم را جلب کرد . کشیدن زوایای درونی آدمها برایم جالب است . جالب تر آنکه به بهانه ی آزادی بیان باشد . مجالی بدون سنت های دست و پاگیر و متعصب .تصمیم گرفتم در مسابقه شرکت کنم . کاریکاتور را می شناختم ، ولی "محمد" را نمی شناختم . تصویر موهومی از تبلیغات مسلمانها و غیر مسلمانها در ذهنم نقش بست ، ولی با این اطلاعات ناقص نمیشد یک کار خوب ارائه داد . باید اول او را می شناختم .
به راه افتادم . هوا طوفانی بود . پراز گرد و غبار . نیم متر جلوتر از خودم را به زور می دیدم . تصمیم گرفتم سوار تاکسی شوم . به راننده گفتم : "محمد" . یک عبارت عربی گفت و به راه افتاد . راننده را نمی شناختم ولی انگار مسلمان بود . مسیر را به او سپردم و در صندلی عقب ماشین خوابیدم .
دیرزمانیست تمام عصرها،ساعت ها و ثانیه ها بربلندای انتظار ایستاده اند،تا کدام زمانی وچه سالیانی تورا به ما خواهد رسانید .
آدینه ها دلواپس ومشتاق می درخشند و هنوز عشق که بی تو تمام نشده است، انتظار هزاره ها را بر دوش می کشد.
انسان،روزگاریست که بی تو از اوج تا فرود،از مهر تا کین سقوط کرده است،و انسانیتی چشم به راه،تا با تو دوباره ملکوتی را تجربه کند که روزی میلاد آدمی را آنجا با شادی به تماشا نشسته بودند .
نگاه کن به عظمت از پای افتاده انسانیت،که زیر دست و پاها جان می دهد که ایستاده تمام می شود و ... ما ...
عشق را ببین که بی تو در احتضارست،نفرت،ریشه می دواند،پیچک می شود و ما بی آنکه بیندیشیم،احساس می کنیم بی تو هنوز عاشقیم.
خوشا انسان که ندبه خوان پگاهی ست که تو را نوید می دهد.
"لیت شعری این استقرت بک النوی" از هر کرانه که باید،پدیدار شو،تا انسانیت،الفبایش را در واژگان تو،در کلام توبیابد تا آدمی ، مشق عشق کند.
"بنفسی انت من نصیف شرف لا یساوی" بیا تا حقوق پایمال شده بشر آبرو بگیرد،تا عزت انسان دوباره سربلند کند و عرق شرم بر جبین عدالت نماند .
"این الحسن و این الحسین،این ابناء الحسین الصالح بعد صالح، و صادق بعد صادق"صداقت رو به نسیان گذاشته و دروغ فراوان است .
جلوه کن تا راستی بر قامت انسان جان بگیرد.
"این المنصور علی من اعتدی علیه و افتری؟" این سوال جز تو پاسخی ندارد تو پیروزترین فریاد رسی هستی که انسان این روزگاران وانفسا امید رهایی را از دستانش می جوید .
"اترانا نحف بک و انت تام الملا،وقد ملات الارض عدلا؟" آیا روزگاری را خواهیم دید که ما به گرد تو حلقه زده باشیم و تو تمام زمین را پر از عدل و داد کرده باشی؟
صاحب همه زمانهای آمده و نیامده،تسلی نگاه های مردد و مشوش، چه سخت است این مردمان را ببینیم و تورا ندیده باشیم.
بیا تا عشق نمیرد، بیا تا آدمی از پا نیافتد، بیا ای حجت عشق،ای ذخیره خدا ، ای ...