دفتر بودجه وزارت آموزش و پرورش

وبلاگ غیر رسمی دفتر بودجه و گروههای بودجه استانها

دفتر بودجه وزارت آموزش و پرورش

وبلاگ غیر رسمی دفتر بودجه و گروههای بودجه استانها

حتما بخونید

اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد.  مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ »

رئیس صومعه بلافاصله او را  به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود . صبح فردا  از راهبان صومعه  پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند :« ما نمی توانیم  این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»   

ادامه مطلب ...

مدارس استرالیا ! ... 

یک دانشجو برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا همراه با خانواده اش عازم استرالیا شد. در آنجا پسر کوچکشان را در یک مدرسه استرالیایی ثبت نام کردند تا او هم ادامه تحصیلش را در سیستم آموزش این کشور تجربه کند.

روز اوّل که پسر از مدرسه برگشت، پدر از او پرسید: پسرم تعریف کن ببینم امروز در مدرسه چی یاد گرفتی؟
پسر جواب داد: امروز درباره خطرات سیگار کشیدن به ما گفتند، خانم معلّم برایمان یک کتاب قصّه خواند و یک کاردستی هم درست کردیم.

پدر پرسید: ریاضی و علوم نخواندید؟ پسر گفت: نه
روز دوّم دوباره وقتی پسر از مدرسه برگشت پدر سؤال خودش را تکرار کرد. پسر جواب داد: امروز نصف روز را ورزش کردیم، یاد گرفتیم که چطور اعتماد به نفسمان را از دست ندهیم، و زنگ آخر هم به کتابخانه رفتیم و به ما یاد دادند که از کتاب های آنجا چطور استفاده کنیم.

بعد از چندین روز که پسر می رفت و می آمد و تعریف می کرد، پدر کم کم نگران شد چرا که می دید در مدرسه پسرش وقت کمی در هفته صرف ریاضی، فیزیک، علوم، و چیزهایی که از نظر او درس درست و حسابی بودند می شود. از آنجایی که پدر نگران بود که پسرش در این دروس ضعیف رشد کند به پسرش گفت: پسرم از این به بعد دوشنبه ها مدرسه نرو تا در خانه خودم با تو ریاضی و فیزیک کار کنم.

بنابراین پسر دوشنبه ها مدرسه نمی رفت.
دوشنبه اوّل از مدرسه زنگ زدند که چرا پسرتان نیامده. گفتند مریض است.
دوشنبه دوّم هم زنگ زدند باز یک بهانه ای آوردند. بعد از مدّتی مدیر مدرسه مشکوک شد و پدر را به مدرسه فراخواند تا با او صحبت کند.
وقتی پدر به مدرسه رفت باز سعی کرد بهانه بیاورد امّا مدیر زیر بار نمی رفت.
بالاخره به ناچار حقیقت ماجرا را تعریف کرد.
گفت که نگران پیشرفت تحصیلی پسرش بوده و از این تعجّب می کند که چرا در مدارس استرالیا اینقدر کم درس درست و حسابی می خوانند.
مدیر پس از شنیدن حرف های پدر کمی سکوت کرد و سپس جواب داد: ما هم ۵۰ سال پیش مثل شما فکر می کردیم.

شک

شک! کوهنوردی می‌خواست از بلندترین کوه بالا برود... او پس از سالها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود. شب، بلندی های کوه را تماماً در برگرفته بود و مرد هیچ چیز را نمی دید. همه چیز سیاه بود و ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود... همانطور که از کوه بالا می رفت، چند قدم مانده به قله کوه، پایش لیز خورد و در حالی که به سرعت سقوط می کرد، از کوه پرت شد... در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید و احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله قوه جاذبه او را در خود می گرفت... همچنان سقوط می کرد و در آن لحظات ترس عظیم، همه رویدادهای خوب و بد زندگی به یادش آمد.اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به او نزدیک است... ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود و در این لحظه ی سکون برایش چاره ای نمانده جز آن که فریاد بکشد: " خدایا کمکم کن" ناگهان صدایی پر طنین که از آسمان شنیده می شد، جواب داد: " از من چه می خواهی؟ " - ای خدا نجاتم بده! - واقعاً باور داری که من می توانم تو را نجات بدهم؟ - البته که باور دارم. - اگر باور داری، طنابی که به کمرت بسته است را پاره کن!!! شک تمام وجودش را فرا گرفت. یک لحظه سکوت... و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد..... چند روز بعد در خبرها آمد: یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند. بدنش از یک طناب آویزان بود و با دستهایش محکم طناب را گرفته بود. او فقط یک متر با زمین فاصله داشت!

آب زمزم

در ژاپن، تاثیر "بسم الله الرحمن الرحیم" بر اب زمزم بررسی شد با توجه به آزمایش‌ها و مطالعات زیادی که بر آب زمزم انجام‌‌شد، این نتیجه به دست‌آمد که اگر یک قطره از زمزم با هزار قطره آب معمولی مخلوط‌شود، بلورهای تشکیل‌دهنده آن تغییر شکل‌داده و خاصیت زمزم را پیدامی‌کنند. ... مرکز پژوهشی «هادو» در توکیو در تحقیقی جامع با استفاده از فن‌آوری نانو، تأثیر تلاوت آیات الهی بر روی آب زمزم را مورد بررسی‌ قرارداد. به گزارش روز شنبه خبرگزاری الثورة یمن، «ماسارو ایموتو»، رییس مرکز پژوهشی هادو در توکیو با بیان این‌که در این تحقیق به نتایج ارزنده و عجیبی دست‌یافته‌اند، گفت: تلاوت آیه «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» تأثیر عجیبی بر روی بلورهای آب زمزم دارد، به طوری که هنگام تلاوت این آیه مبارک حباب‌های زیبایی بر روی این آب تشکیل‌می‌شود. این پژوهشگر ژاپنی همچنین گفت: از بزرگ‌ترین تجاربی که در نتیجه آزمایش بر روی آب زمزم به دست‌آمده، این است که هنگامی که در کنار ظرفی از آب زمزم آیاتی از قرآن‌کریم تلاوت‌‌شود، بلورهایی رمزگونه و زیبا بر روی آن شکل‌می‌گیرد. رییس مرکز پژوهشی هادو با اشاره به این‌که آب زمزم ویژگی‌های خاصی دارد که تغییر در آن امکان‌پذیر نیست، افزود: این آب ویژگی‌های منحصر به فردی دارد که در سایر آب‌ها یافت‌نمی‌شود. وی گفت: با توجه به آزمایش‌ها و مطالعات زیادی که بر آب زمزم انجام‌‌شد، این نتیجه به دست‌آمد که اگر یک قطره از زمزم با هزار قطره آب معمولی مخلوط‌شود، بلورهای تشکیل‌دهنده آن تغییر شکل‌داده و خاصیت زمزم را پیدامی‌کنند. ماسارو ایموتو که صاحب نظریه «تأثیرپذیری اشکال ذرات آب از عوامل خارجی» است، تصریح‌کرد: تا به حال هیچ لابراتوار و یا آزمایشگاهی نتوانسته‌است ویژگی‌های خاص این آب را تغییردهد.

برای دیدن بد نیست !!!

سرویس مدارس در ژاپن و پاکستان

اتوبوس سرویس مدارس در ژاپن

fifaday

fifaday

fifaday

اتوبوس سرویس مدارس در پاکستان

fifaday

 

زیبایی ها

پر معنی ترین کلمه "ما" است
آن را بکار ببندیم

عمیق ترین کلمه "عشق" است
به آن ارج بنهیم

بی رحم ترین کلمه "تنفر" است
آن را از بین ببریم

سرکش ترین کلمه "هوساست
با آن بازی نکنیم

خود خواهانه ترین کلمه "مناست
از آن حذر کنیم

ادامه مطلب ...

مظلوم

کاریکاتور سیاسی جنگ لفظی بین کودک یهودی و فلسطینی برنده جایزه بهترین کاریکاتور در امریکا

 

کودک یهودی : پدر من به من گفته شما شرور، تروریست و حیوان صفت هستید. 

کودک فلسطینی : ولی پدر من چیزی بهم نگفته. آخه پدر تو اون رو کشته.

شرط آموزش

جوانی به سقراط مراجعه می کند و تقاضا می نماید که سقراط به او فلسفه یاد بدهد . سقراط سر جوان را در حوض آب فرو می نماید و نگه می دارد تا حدی که جوان نیاز به نفس کشیدن پیدا می کند و شروع می کند به دست و پا زدن، سقراط سر مرد جوان را از آب خارج می کند و به او می گوید: برو هر وقت حس کردی که به فلسفه به اندازه اکسیژن نیاز داری و بدون آن نمی توانی زندگی کنی بیا تا من به تو فلسفه یاد بدهم.

انتظار

سالهاست که بر سنگفرش زندگی صدای پای تو را منتظریم

صفحات انتظار در فراق گل نرگس

هنـــــــوزم انتـــــظار و انتـــــظار اسـت ,هنـــوزم دل به سـینه بیـقـــــرار است, هنـــــــوزم خـــواب می بینم به شبــــها, همان مردی که بر اسبی سوار است ,همـــان مــردی که آیـــد جمعـه روزی, و این پایــــان خــــوب انتــــــظار است ... ... 


مطالب مرتبط را در وبلاگ salimi.orq.ir ببینید .

لطفا تا آخرش بخونید :

وقت اضافی برای خدا

 

چقدر خنده داره 

که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد

می‌گذره!

چقدر خنده داره

که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید

می‌ریم کم به چشم میاد!

چقدر خنده داره

که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت 

می‌گذره!

چقدر خنده داره  

که وقتی می‌خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می‌کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما

وقتی که می‌خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!

چقدر خنده داره  

که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می‌کشه لذت می‌بریم و از هیجان تو

پوست خودمون نمی‌گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی‌تر از حدش می‌شه شکایت

می‌کنیم و آزرده خاطر می‌شیم!

چقدر خنده داره 

که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان

دنیا آسونه!

چقدر خنده داره  

که سعی می‌کنیم ردیف جلو صندلی‌های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف

نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم!

چقدر خنده داره 

که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی‌کنیم اما

بقیه برنامه‌ها رو سعی می‌کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!
چقدر خنده داره

که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می‌کنیم اما سخنان قران رو به سختی باور می‌کنیم!

چقدر خنده داره

که همه مردم می‌خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به

بهشت برن!
چقدر خنده داره 

که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می‌کنیم به سرعت آتشی که

در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می‌گیره اما وقتی سخن و پیام الهی رو می‌شنویم دو برابر

در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می‌کنیم!
چقدر خنده داره

اینطور نیست؟
دارید می‌خندید؟
دارید فکر می‌کنید؟
این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشید که او خدای دوست داشتنی ست.
آیا این خنده دار نیست که وقتی می‌خواهید این حرفا را به بقیه بزنید خیلی‌ها را از لیست خود

 پاک می‌کنید؟ به خاطر اینکه مطمئنید که اونا به هیچ چیز اعتقاد ندارند.

 این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنید دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تره