دفتر بودجه وزارت آموزش و پرورش

وبلاگ غیر رسمی دفتر بودجه و گروههای بودجه استانها

دفتر بودجه وزارت آموزش و پرورش

وبلاگ غیر رسمی دفتر بودجه و گروههای بودجه استانها

سرخ پوست ها و رئیس جدید !!!! ...

اعضای قبیله سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان سختی در پیش است؟»
رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «برای احتیاط برید هیزم تهیه کنید» بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟» 

پاسخ: «اینطور به نظر میاد»، پس رییس به مردان قبیله دستور میده که ...
بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «شما نظر قبلی تون رو تایید می کنید؟»
پاسخ: «صد در صد»، رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟»
پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!
رییس: «از کجا می دونید؟» 

پاسخ: «چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن!  

 

خوندن ادامه مطلب ضرر نداره

ادامه مطلب ...

در مورد دلگیری همکاران....

ایام

ایام محرم و است و شور و شیدایی

و موسم  ِ موسم عشق حسین (ع) ....

اما ذکر نکته ای لازم است ....

من مجبور میشوم علیرغم عادتم فاش بگویم.

ادامه مطلب ...

یادداشت همکاران ایلام در مورد ایام محرم

تاریخ ارسال یکشنبه 14 آذر ماه سال 1389 ساعت 09:31
ارسال کننده بودجه استان ایلام  <frzad55davodian@yahoo.com>
عنوان نامه عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن ماه محرم
متن نامه سخنان حضرت امام حسین بن علی(ع) در شب عاشورا
أثنی علی الله أحسن الثناء و أحمده علی السراء و الضراء اللهم إنی أحمدک علی أن أکرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن وفقهتنا فی الدین و جعلت لنا أسماعاً و أبصاراً و أفئدة و لم تجعلنا من المشرکین. أما بعد، فإنی لا أعلم أصحابا أولی و لا خیراً من أصحابی و لا أهل بیت أبر و لا أوصل من أهل بیتی فجزاکم الله عنی جمیعا خیراً. و قد أخبرنی جدی رسول الله(ص) بأنی سأساق إلی العراق فأنزل أرضاً یقال لها: عمورا و کربلا و فیها استشهد و قد قرب الموعد.

ألا و إنی أظن یومنا من هؤلاء الأعداء غداً و إنی قد أذنت لکم فانطلقوا جمیعاً فی حل لیس علیکم منی ذمام، و هذا اللیل قد غشیکم فاتخذوه جملاً و لیأخذ کل رجل منکم بید رجل من أهل بیتی فجزاکم الله جمیعا خیراً و تفرقوا فی سوادکم و مدائنکم، فإن القوم إنما یطلبوننی و لو أصابونی لذهلوا عن طلب غیری.

حسبکم من القتل بمسلم اذهبوا قد أذنت لکم.

... إنی غداً أقتل و کلکم تقتلون معی و لا یبقی منکم أحداً حتی القاسم و عبدالله الرضیع.
)
ادامه مطلب ...

یک بنده و صد ها خدا


خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.

بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم.

ادامه مطلب ...

خواهش از همکاران

همکاران گرامی خسته نباشید

دست مریزاد که با نگارش خود این وبلاگ را فعال نگاه می دارید

اما ذکر یک نکته خالی از لطف نیست

مطلبی را که می خواهیم در سایت قرار دهیم یکبار به صورت فرضی در جمع همکاران

کلیه حوزه ها بخوانیم اگر به صورت فرضی هیچ کس مشکلی با مطلب نداشت آنگاه روی سایت قرار دهیم .

تصور کنم همکاران نکته سنج کاملا مطلب را گرفته باشند

تبریک

برادر گرامی حاج آفا شفیعی  انتصاب شایسته جنابعالی را در پست معاونت پشتیبانی اداره کل آموزش و پرورش استان البرز را تبریک  عرض مینمایم  .

 

                                                                 

                                                                   غرقی ـ  اداره کل شهر ستانهای استان تهران

عرض تبریک انتصاب

جناب حاج آقا شفیعی  

انتصاب بجا و شایسته جنابعالی را به عنوان معاونت توسعه منابع و پشتیبانی استان البرز تبریک و تهنیت عرض نموده و توفیقات روز افزون شما را از خداون منان مسئلت داریم. 

 

                             

                                 همکاران شما در اداره بودجه استان گیلان

باسلام و تشکر از همکاران

همکاران گرامی بدینوسیله از همه شما دوستان عزیز که با پیامهای تبریک خود به من لطف

داشتید کمال تشکر را دارم .

به خصوص جناب آقای توکلی فرد عزیز .

اداره کل شهرستانهای تهران

تو یک عقابی ...

کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.

یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند پرواز کند.اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد.
اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت
.

   شاید بعضی از وقتها لازم باشه دیدگاه خودمون رو نسبت به خودمون و تواناییهامون عوض کنیم  

 

یه سری به ادامه مطلب هم بزنید

ادامه مطلب ...

تجربه های جدید

تجارب کارمندان در یکی از کشورهای خارجی که شما آن را نمیشناسید را در ادامه مطلب بخوانید:

ادامه مطلب ...