دفتر بودجه وزارت آموزش و پرورش

وبلاگ غیر رسمی دفتر بودجه و گروههای بودجه استانها

دفتر بودجه وزارت آموزش و پرورش

وبلاگ غیر رسمی دفتر بودجه و گروههای بودجه استانها

آداب مراقبت از دیدگاه حضرت علی (ع)

مراقب افکارتان باشید که افکارتان گفتارتان می شود.

مراقب گفتارتان باشید که گفتارتان رفتارتان می شود.

مراقب رفتارتان باشید که رفتارتان عادتتان می شود.

مراقب عادتتان باشید که عادتتان شخصیتتان می شود.

مراقب شخصیتتان باشید که شخصیتتان سرنوشتتان می شود. 

امیر مومنان حضرت علی علیه السلام  

 * برادرم و خواهرم بیاییم فرموده مولا را تمرین کنیم

 

۵D PDF Creator 

این نرم‌افزار با تعریف یک پرینتر مجازی به نام 5D PDF Creator ، به شما این امکان را می‌دهد که در هر نقطه‌ای که امکان چاپ برای شما وجود دارد، یک فایل PDF تولید کنید. 

به عنوان مثال در برنامه‌ی اینترنت اکسپلورر، وورد، اکسل و ... با فشار دادن دکمه‌ی پرینت، از صفحه‌ی وبی که در حال بازدید از آن هستید یا پرونده‌هایی که در حال ویرایش آنها هستید، یک فایل PDF در محل مورد نظر شما با نام دلخواهتان می‌سازد.پسووردوسریال برنامه در ذیل درج شده است.

 این برنامه فونت‌های فارسی که با حرف B شروع می‌شوند را نیز پشتیبانی می‌کند.

دانلود نرم افزار

Password: ArthurCastillo

SN: A01BPXW6732276

لطیفه

روز مرد است و عجب! کادوی ما نایاب است

گر چه این دُر گرانقدر همان جوراب! است

چند قانون ساده برای شاد بودن

 قلبت را از نفرت آزاد کن
ذهنت را از نگرانی آزاد کن
ساده زندگی کن
بیشتر بخشش کن
کمتر انتظار داشته باش

کدام آدینه

کدام آدینه؟


چه خواهد کرد با من شیه ی اسب ظهور اینجا؟

تب کوه و هیاهوی پلنگان جسور اینجا

 

سرم پایین می افتد روی دوش شهر می گریم

چه خواهد شد خدایا ساعت صبح ظهور اینجا؟

 

نرید ان نمن... دارد می آید شب، که می خواند؟

عصایت را بزن بر کوچه های سوت و کور اینجا

 

می آشوبد سکوت شهر را مردی که می خواند

تمام سفر تورات و مزامیر زبور اینجا

 

پیاپی می پرد پلک سپیداران و می پرسند

می آید از کدامین جاده صعب العبور اینجا؟

 

نفس های قیامت را که حس کردیم می پیچد

طنین صوراسرافیل در اهل قبور اینجا

 

زنی در کوچه مان با منقل اسپند می چرخد

که بادا تا ابد چشم حسودان تو کوراینجا

 

زمستان است، بدجور ارغوان ها بی تو خشکیدند

و دارند از تو شب بوها تقاضای عبور اینجا

 

ظهورت حتمی است ای مهربان، فردا تماشایی ست

بهار اینجا، گلاب اینجا، غزل اینجا و شور اینجا

 

و بر اندوه دریا می کشد د ستی و خواهد داد

سلامی هم به حتی ماهی تنگ بلور اینجا

 

ورای قله قاف است این شعرم که می ریزد

پر سیمرغ از لای تمامی سطور اینجا

 

هزار آیینه را انگورهای عسکری در دست

قدح سربسته دارد آخرین تاک صبور اینجا

 

کدام آدینه می گویند خونخواه حسین آمد؟

بیابان و رجزهای سواران غیور اینجا

خوشامد گویی

بدینوسیله خدمت همکاران گرامی استانها که تازه عضو این وبلاگ شدن خیر مقدم عرض میکنم. 

خاطره یک زنگ تفریح

 

خاطره یک زنگ تفریح

زنگ تفریح، هم زنگ تفریح های قدیم. وسط های کلاس که می شد گوشها را تیز می کردیم و گوش به زنگ صدای زنگ بودیم. یک بار وسط کلاس، اشتباهی زنگ خورد، بچه ها مثل فشنگی که از تفنگ در کرده باشند از کلاس بیرون پریدند. و در یک چشم بهم زدن کلاس مثل سر بی موی دبیر تاریخ جغرافی مان خالی شد. بچه‌ها این فرصت طلایی را که به ندرت اتفاق می‌افتد، حاضر نبودند از دست بدهند. اما شیرینی این اتفاق هنوز بیخ دندان‌مان درست مزه نکرده بود که سر کله‌ی دو ناظم مدرسه با ترکه‌های یک متر و نیمشان، پیدا شد تا ما را به زبان خوش!! به سمت کلاسها هدایت کنند. ولی نه توپ و تشر ناظم‌ها راه به جایی می برد و نه ترکه‌های بلند یک متر و نیمی‌شان دانش آموزی را به کلاس درس هدایت می‌کرد. بچه‌ها در غیب شدن دست اجنه را از پشت بسته بودند. یکی از دانش آموزان مانند گربه از درخت چنار گوشه حیاط مدرسه بالا رفته و مثل کلاغ روی یکی از شاخه های آن نشسته بود.

حیاط دبیرستانی که در آن درس می‌خواندیم بسیار بزرگ بود و دور تا دور آن، جوی آب پهنی قرار داشت که در دو طرف جو درختان چناز و تبریزی و  سپیدار کاشته بودند. یکی از ناظم‌ها که متوجه دانش‌آموز روی درخت شده بود، کره‌خر گویان با ترکه به او اشاره کرد و به طرف درختی که دانش‌آموز بخت برگشته روی آن بود خیز برداشت. ولی از جوی آب غافل مانده‌ بود، تعادلش را از دست داد و  به درون جوی آب در غلطید. ترس، صدای خنده‌ها را فرو می‌خورد. و هریک از بچه‌ها تلاش می‌کرد به نحوی جلوی خنده‌ی خود را بگیرد.

با افتادن ناظم به جوی آب زنگ تفریح ادامه پیدا کرد ولی دانش‌آموزی که از درخت بالا رفته‌بود سه روز تمام پشت در دفتر مدرسه ایستاده بود و از زحمت کلاس رفتن خلاص شده بود.

ثروت سازمانی

زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت: «چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی؟»

کوروش گفت: «اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟» گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.

کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت: «برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد.»

سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید. مردم هرچه در توان داشتند برای کوروش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.

کوروش رو به کزروس کرد و گفت: «ثروت من اینجاست. اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم، همیشه باید نگران آنها بودم. زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد.»

به کدام بعد از سلامت کارکنان توجه دارید؟

روزی سقراط، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متأثر است. علت ناراحتیش را پرسید.

مرد پاسخ داد: «در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.»

سقراط گفت: «چرا رنجیدی؟»

مرد با تعجب گفت: «معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است.»

سقراط پرسید: «اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد وبیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟»

مرد گفت: «مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.»

سقراط پرسید: «به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟»

مرد جواب داد: «احساس دلسوزی و شفقت می یافتم و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.»

سقراط گفت: «همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی. آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد، هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود.»